امر به معروف در سیره امیرالمومنین
امام علىعلیه السلام، در کنار تأکیدات بسیار بر اصل این فریضه، همواره بر آن است تا با آموختن آداب آن، […]
امام علىعلیه السلام، در کنار تأکیدات بسیار بر اصل این فریضه، همواره بر آن است تا با آموختن آداب آن، دیگران را از کجفهمى و برداشت ناصواب برحذر دارد و شیوه درست آن را به مؤمنان بیاموزد. در اینجا پارهاى از آداب این فریضه را از منظر امامعلیه السلام نقل مىکنیم. مهمترین این آداب عبارتند از:
۱٫پرهیز از تجسس؛ ۲٫پرهیز از پردهدرى؛ ۳٫پرهیز از دشنام؛ ۴٫رفاقت؛ ۵٫صبورى.
.۱ پرهیز از تجسس
امر به معروف و نهى از منکر، ناظر به حقوق اجتماعى مسلمانان است و تنها در این حوزه کاربرد دارد. از اینرو کشاندن آن به حریم خصوصى مردم جز مسخ این فریضه و مشکلسازى نتیجهاى ندارد. اساسا تا ترک معروف یا ارتکاب منکرى آشکار نباشد، کسى را حق پىجویى و تجسس براى احراز آن نیست. اگر کسى در نهان گناهى مرتکب مىشود و یا واجبى را فرومىگذارد، تنها به خودش زیان مىزند، نه دیگرى.
این مسئله، از مسلمات اسلام است که هر کس حریم خصوصى خود را دارد و کسى را حق تجسس در آن نیست. داستان خلیفه دوم و بالا رفتن از خانه دیگران براى کشف منکر و عکسالعمل آن مسلمان، معروف است. هنگامى که عمر مچ آن شخص مرتکب منکر را گرفت، آن مرد مدعى شد که اگر من مرتکب یک منکر شده باشم، تو را سه منکر است که یکى از آنها، تجسس است که به تصریح قرآن کریم (سوره حجرات، آیه ۱۲) حرام است. خلیفه نیز خطاى خود را پذیرفت و از او درگذشت . این ماجرا را غزالى در احیاءالعلوم (۱۲۵) و کیمیاى سعادت (۱۲۶) به تفصیل نقل مىکند. از نظر امام علىعلیه السلام اساسا اگر گناهى در نهان صورت گیرد و یا واجبى ترک شود، تنها عامل و تارک زیان مىبیند و از رحمت خدا محروم مىگردد، و دیگران از این کار زیانى نمىبینند. فلسفه امر و نهى نیز در درجه اول حفظ سلامت جامعه است. امامعلیه السلام از رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم نقل مىکند که ایشان فرمود : «هرگاه بندهاى در نهان گناهى را مرتکب شود، جز او زیانى نمىبیند و هرگاه آشکارا آن را مرتکب شود و بر او خرده نگیرند، عموم مردم از آن زیان مىبینند. (۱۲۷) » از نظر امام کیفر و مجازات الهى هنگامى دامنگیر جمع مىگردد که گناه فردى آشکارا صورت گیرد: «خداوند عامه را به گناه خاصه، هرگاه آنان در نهان مرتکب کار زشتى شوند و عامه از آن باخبر نشوند، کیفر نمىدهد. (۱۲۸) » بدینترتیب قلمرو کاربرد امر به معروف و نهى از منکر، اعمال آشکار و جایى است که ترک معروف یا ارتکاب منکر، آشکار و عیان باشد.
فقها در این زمینه چندان دقتنظر و احتیاط به خرج مىدهند که نه تنها گناه نهانى را مشمول امر به معروف و نهى از منکر نمىدانند، بلکه معتقدند اگر ترک واجب یا ارتکاب منکر نیز آشکار باشد، اما از سر جهل به موضوع صورت گرفته باشد، باز امر به معروف و نهى از منکر واجب نیست. براى مثال امام خمینى، در این باب مىگوید: «اگر فاعل [منکر] جاهل به موضوع باشد، انکار او و رفع جهلش واجب نیست؛ مانند آنکه نماز را از سر غفلت یا فراموشى نخواند و یا بر اثر جهل به موضوع، مسکرى نوشید. (۱۲۹) » البته این مسئله ناظر به موارد عمومى یا جزئى است، اما جایى که مسئله حیاتى باشد، دیگر نمىتوان سکوت کرد: «البته اگر آن مسئله بهگونهاى باشد که خداوند متعال به هیچ روى ارتکاب و یا ترکش را نمىپسندد، مانند قتل نفس محترمه، اقامه آن [فریضه] و امر و نهى در این مورد واجب است. (۱۳۰) » بنا بر این در امر و نهى هم باید ترک واجب یا ارتکاب منکر، آشکار باشد و هم فاعل و تارک دچار فراموشى یا غفلت و یا جهل به موضوع نشده نباشد وگرنه جایى براى اجراى این فریضه نیست. از اینرو، باید این تلقى نادرست را که امر به معروف و نهى از منکر، گونهاى فضولى در کار دیگران و تجسس و دخالت در امور شخصى افراد است، کنار گذاشت و براى رفع این پندار ناروا کوشید. امر به معروف و نهى از منکر هیچ نسبتى با تجسس و فضولى در کار دیگران ندارد و اگر هم بتوان نسبتى برقرار کرد، نسبت تضاد است.
در اینجا تنها یک استثنا وجود دارد و آنهم بازرسى، بررسى و مراقبت از کردار و اعمال سازمانها و مؤسسات است. از آنجا که فلسفه وجودى سازمانهاى دولتى و مؤسسات عمومى، تأمین مصالح عامه است، باید دید که آیا در این مسیر گام برمىدارند و آیا براى تحقق این هدف مىکوشند یا خیر. اساسا نظارت بر سازمانها غیر از تجسس است؛ زیرا تجسس به معناى کنجکاوى در امور شخصى افراد و دخالت در حریم خصوصى آنان است؛ حال آنکه در سازمانها و مؤسسات، چیزى به نام حریم خصوصى وجود ندارد. این نهادها با امکانات و بودجه مردم و براى خدمت به آنها پدید آمدهاند و همواره باید در این مسیر نیز حرکت کنند. این اصل در مورد مدیران و گرداندگان مؤسسات عمومى نیز صادق است. چرا که آنان با در اختیار گرفتن بودجه و امکانات مردمى، متعهد شدهاند در جهت تأمین مصالح جامعه حرکت کنند. بنا بر این باید احراز شود که تا چه حد به تعهد خویش پایبندند. البته این مسئله باز به معناى دخالت در امور شخصى مدیران و تجاوز به حریم خصوصى آنان نیست، بلکه مقصود آن است که همواره باید حوزه مدیریتى و اختیارات چنین کسانى زیرنظر باشد و کنترل گردد. با همین رویکرد است که امام علىعلیه السلام از مالکاشتر مىخواهد کارهاى زیردستان و کارگزاران خود را زیرنظر داشته باشد و از طریق فرستادن منهیان و مراقبان، مانع تخلفات احتمالى آنان گردد. در این مورد ایشان پس از آنکه دستور مىدهد تا کارگزاران براساس توان و شایستگى انتخاب شوند، مىفرماید: «بر کارهاى آنان مراقبت دار و جاسوسى راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهانى (۱۳۱) تو در کارهایشان، وادارکننده آنها است به رعایت امانت و مهربانى است بر رعیت. (۱۳۲) »
.۲ پرهیز از پردهدرى
انسان، طبیعتا به خطاکارى گرایش دارد، وگرنه دیگر نیازى به امر و نهى نبود. از آنجا که غرایز در او بالفعل و تربیتپذیرى بالقوه است، (۱۳۳) اگر به خود واگذاشته شود، به کجروى خواهد افتاد. در این مرتبه نفس بسیار نیرومند و حاکم و آمر است و همان است که حضرت یوسف از آن چنین یاد مىکند: «نفس خود را تبرئه نمىکنم که نفس به بدى فرمان مىدهد، مگر آن که پروردگارم رحم کند. (۱۳۴) » بدینترتیب، حتى در آرمانىترین جوامع و با بودن بهترین الگوها، نمىتوان تضمین کرد که هیچ خطایى رخ ندهد. از اینرو، گفتهاند: «انسان جایزالخطا ـ و حتى گاه واجبالخطا ـ است.» توجه به این حقیقت، هشدارى است در باب شناخت بیشتر ماهیت انسان و بهکار گرفتن درست اصل امر به معروف و نهى از منکر.
افزون بر این، نه تنها ارتکاب فحشا و اعمال ناپسند، از نظر دینى منکر است، گزارش و نقل و نشر آن نیز نوعى منکر بهشمار مىرود. از اینرو اگر کسى مرتکب گناهى شد، موظف است آن را پنهان نگه دارد و از تجاهر به آن خوددارى کند. رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم پس از آنکه مسلمانى را که زنا کرده و آنگاه خود به آن اعتراف کرده بود، حد زد، فرمود : «هر کس بدین ناپاکىها آلوده شد، سزاوار است که خود را با پوشش خداوند متعال، درپوشد و اظهار مکند. (۱۳۵) » امام علىعلیه السلام نیز پس از آنکه مسلمانى به گناه مستوجب حدى اعتراف کرد، خشمگین شد و فرمود: «چهقدر زشت است که یکى از شما مرتکب اینگونه فحشاها مىشود و سپس در برابر همگان خود را رسوا مىکند! چرا در خانهاش توبه نکرد؟ به خدا سوگند، توبهاش میان خود و خدا برتر از اجراى حد بر او بهوسیله من است. (۱۳۶) » بنابراین نه تنها مرتکب گناه حق ابراز آن را ندارد، بلکه دیگران نیز حق ندارند که گناه پنهان کسى را آشکار و عیان سازند و آن را منتشر کنند. قرآن کریم نیز، در این باب تهدید سنگینى کرده است. (۱۳۷) رعایت ظواهر و پایبندى به اصول اخلاق اجتماعى، مسئلهاى است و اخلاقى زیستن در نهان و داشتن خشیت الهى، مسئله دیگرى است. امر به معروف و نهى از منکر در پى تأمین مسئله نخست است. بر این اساس، هرگونه پردهدرى و افشاگرى درباره گناهان نهان، خود نوعى منکر است و مستوجب مجازات.
نوشتهاند: روزى خلیفه دوم بر منبر خود با صحابه رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم مشورت کرد و پرسید: «چه گویید، اگر امام به چشم خویش منکرى بیند، روا بود که حد زند؟» گروهى گفتند: «روا بود. (۱۳۸) » اینان فقط مسئله مجازات را مد نظر داشتند، گویى که هدف اصلى مجازات، تنبیه مجرم است . حال آنکه واضع قانون، که علیم و حکیم است، اهداف دیگرى را نیز براى آن در نظر گرفته است که مهمترین آن حفظ سلامت جامعه و حفظ ظاهر آن است. امام علىعلیه السلام که در آنجا حضور داشت، این پاسخ را نپسندید و اعلام داشت: خداوند متعال خود، شرط اجراى اینگونه حدود را گواهى دو شاهد عادل قرار داده است و امام را که یکتن است نرسد به استناد گواهى خود حدى اجرا کند.« این کارى است که خداى ـ عزوجل ـ در دو عدل بسته است، به یک تن کفایت نیفتد. و روا نداشت که امام به علم خویش در این، کار کند و واجب داشت فرو پوشیدن. (۱۳۹) » از نظر امام، حفظ سلامت آشکار جامعه، مهمتر از اجراى حدود خاص است که مستلزم رسواسازى و افشاگرى است. از اینرو طى سخنان کوبندهاى از یاران خود مىخواهد دست از پردهدرى بردارند و خود را برتر از گناهکاران ندانند و همواره در نظر داشته باشند که بسا گناه دیگران آمرزیده شود، اما از آنان، نه. امام در این باب چنین توصیه مىکند: بر کسانى که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند، سزا است که بر گناهکاران و نافرمانان رحمت آرند و شکر این نعمت بگزارند؛ چندانکه این شکرگزارى آنان را مشغول دارد و به گفتن عیب مردمان وانگذارد. تا چه رسد به عیبجویى که برادر را نکوهش کند و به آنچه بدان گرفتار است، سرزنش کند. آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه بر او بخشید و گناهان پوشید ـ بزرگتر از گناهى که او را بدان مذمت کند ـ و چگونه او را مذمت کند که خود چنان گناهى کرده است ـ لیکن پوشیده و در پرده است ـ و اگر چنان گناهى نداشته گناهان دیگرى داشته که از آن گناه بزرگتر است؛ و به خدا سوگند، اگر گناهى که کرده بزرگ نیست و گناهى است خرد، جرأت او را بر زشتى مردمان گفتن، گناهى بزرگتر باید شمرد.
اى بنده خدا در گفتن عیب کسى که گناهى کرده است، شتاب مکن! چه، امید مىرود که آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه خرد خویش ایمن مباش! چه، بود که تو را بر آن عذاب کنند. پس اگر از شما کسى عیب دیگرى را دانست، بر زبان نراند، به خاطر عیبى که در خود مىداند . و شکر بر کنار ماندن از گناه او را بازدارد از آنکه دیگرى را که به گناه گرفتار است، بیازارد. (۱۴۰) امام بر این مسئله چنان تأکید دارد که در عهدنامهاش به مالک اشتر، او را از کسانى که گناه نهان افراد را آشکار مىسازند، برحذر مىدارد و توصیه مىکند که گناه مردمان را بپوشاند و «از رعیت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش که عیب مردم را بیشتر جوید، که همه مردم را عیبها است و والى از هر کس سزاوارتر به پوشیدن آنها است. پس مبادا آنچه را بر تو نهان است آشکار گردانى و باید آن را که برایت پیدا است بپوشانى و داورى در آنچه از تو نهان است با خداى جهان است. پس چندان که توانى زشتى را بپوشان تا آن را که دوست دارى بر رعیت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند. (۱۴۱) » بدینترتیب، امام علىعلیه السلام واقعگرایانه جامعه را مىبیند و مىداند که همه مسلمانان قدیس نیستند و یوسفوار بهپاکى زندگى نمىکنند. اما این دلیل نمىشود که هر گناه نهانى را آشکار کنیم و کوس رسوایى هر مسلمانى را بر سر هر کوى و برزن بزنیم. کسى که در پى عیبجویى این و آن است، همچون بیکارهاى است که بر گندابى مىنشیند و آن را با چوبى به هم مىزند تا هر لحظه بوى ناخوش آن، رهگذران را بیازارد. این منطق امر به معروف نیست، مسلمان راستین آن است که خاکى بر آن گنداب بریزد و عفونت آن را بپوشاند، نه آنکه عفونتش را به هر سو بپراکند. گوهر سخن امام همین است. هیچ توجیه اخلاقى براى رسوا کردن دیگران به سبب گناهان نهانشان نیست. بدین روى نه تنها به نام امر به معروف نمىتوان پردهدرى کرد، بلکه یکى از معروفها ستر عیوب و پردهپوشى تا حد ممکن است؛ یعنى همان کارى که امام علىعلیه السلام با مجرمانى مىکرد که خود براى اعتراف کردن مىآمدند. ایشان با تجاهل و دفعالوقت و تعویق اجراى حد، مىکوشید پرده بر گناهان آنان بیفکند و مرتکبان منکر را بیمارانى مىدانست که نیازمند ترحمند، نه دشمنانى سزاوار لگدکوبى . در تحلیل نهایى، کسانى که در پى عیبجویى و عیبیابى این و آنند، یا خود عیبناکند و یا در سر سویداى خود آرزوى آن را دارند. آنکه در پى افشاى گناهان دیگرى است، یا خود در حسرت ارتکاب گناه مىسوزد و یا آنکه مىخواهد با این کار قبح عمل از بین برود و زمینه گناهکارى او نیز فراهم شود. امام علىعلیه السلام این نکته ظریف روانى را چنین گزارش کردهاند: «عیبناکان، دوستدار پخش معایب مردمند، تا عذرى براى عیبناکى خود فراهم آرند. (۱۴۲) »
.۳ پرهیز از دشنام
امر به معروف و نهى از منکر، فریضه و واجب است. اما براى اجراى آن نباید پا از حدود شرع بیرون گذاشت. این واجب از آنهایى است که نمىتوان براى اجراى آن واجبهاى دیگر را فروگذاشت و به محرماتى دیگر مرتکب شد. یکى از محرمات رایج در اجراى این فریضه، بدزبانى و دشنامگویى است، که آمر و ناهى مىپندارد چون حق با او است، مىتواند از هر زبانى و واژگانى استفاده کند. منطق قرآن و دستور خداوند متعال به موسى و هارونعلیهما السلام (۱۴۳) باید در این زمینه راهنماى هر مسلمانى باشد. قرآن کریم حتى دشنام دادن به مشرکان را درست نمىشمارد (۱۴۴) و مؤمنان را کسانى مىداند که از هرگونه لغوى دورى مىگزینند (۱۴۵) و حتى به جاهلان پاسخى در خور و مسالمتآمیز مىدهند. (۱۴۶) هدف از امر و نهى، نفوذ در دلها و برانگیختن مردمان در جهت پدید آوردن معروف و از میان برداشتن منکر است؛ حال آنکه دشنامگویى مانع از نفوذ و سد راه همدلى است. اگر هم کمترین امکان تأثیرى در میان باشد، دشنام دادن و بدگویى، آنرا از میان مىبرد. از اینرو در منظومه فکرى امام علىعلیه السلام جایى براى دشنام دادن وجود ندارد و ایشان روا نمىدارد که مسلمانى دهان خود را بدان بیالاید. حضرت چون در جنگ صفین دید که یارانش به لشکریان معاویه دشنام مىدهند، آنان را از این کار برحذر داشت و فرمود: من خوش ندارم شما دشنامگو باشید؛ لیک اگر کردههاى آنان را بازگویید و حالشان را فرایاد آرید، به صواب نزدیکتر بود و در عذرخواهى رساتر. (۱۴۷)
.۴ رفاقت
عصاره آداب امر به معروف و نهى از منکر در لسان معصومان، تحت عنوان رفق آمده است. مقصود از رفق، ملایمت، نرمى، مدارا و رفاقت با تارک معروف و مرتکب منکر است. نه اینکه با او دوستى و رفاقت به معناى امروزین داشته باشیم، بلکه در برخوردهایمان راه نرمى و مدارا را پیش بگیریم و دوستانه و مشفقانه بکوشیم خطاکار را از راه کج بازآوریم. هنگامى امر و نهى ما مؤثر مىافتد که راه همدلى را برگزینیم و تارک معروف را همچون بیمارى بدانیم که نیازمند کمک ما است. خداوند متعال به پیامبرشصلى الله علیه وآله وسلم مىآموزد تا از منکر بیزار باشد، بىآنکه از عاملان آن بیزارى جوید و به او مىفرماید: «پس اگر تو را نافرمانى کردند، بگو: من از آنچه مىکنید بیزارم. (۱۴۸) » در نتیجه حضرت رسول از کردار نادرست آنان بیزارى مىجوید، نه از خود آنان. همچنان که طبیب از بیمار متنفر نیست و بر آن است تا او را درمان کند و از چنگال بیمارى برهاند . کسانى که در صدر اسلام مىزیستند و از نزدیک با تعالیم وحیانى و نبوى آشنا بودند، این نکته را نیک دریافته بودند. لذا اگر کسى از آنان مرتکب گناهى مىشد و براى حد خوردن خود را معرفى مىکرد، به رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم یا امام علىعلیه السلام عرض مىکرد: طهرنى؛ «پاکم ساز». آنان به نیکى مىدانستند که هدف از حد زدن، نه کیفر دادن گناهکار، که پاک ساختن او از گناه است.
آنکه در پى امر و نهى است، نیز باید چنین نگاهى به امر و نهى خود داشته باشد. امام علىعلیه السلام از رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم نقل مىکند که فرمود نباید امر به معروف و نهى از منکر کند، جز آن که این سه صفت در او باشد: «در آنچه بدان امر مىکند، رفیق و در آنچه از آن نهى مىکند رفیق باشد… (۱۴۹) ». تعبیر کلیدى رفق در گفتار معصومان فراوان وارد شده است. براى مثال امام صادق، پس از نقل ماجرایى عبرتآموز مىفرماید: «امامت ما با رفق و دوستى و معاشرت خوب و پرهیزگارى است. (۱۵۰) » خطبه ۱۴۰ نهجالبلاغه که پیشتر ذکر شد، بر این اصل پا مىفشارد که آنان که خود را پاک مىدانند، چندان غره نشوند و به سپاس این نعمت به بدکاران با چشم رحمت و شفقت بنگرند . همچنین امام از مالک اشتر مىخواهد تا مهربانانه با بدکاران برخورد کند و آنچه را که شایسته پوشاندن است، بپوشاند. سخن کوتاه، اساس امر به معروف و نهى از منکر، نفوذ و تأثیر است و این یک بدون رفق و مدارا و نرمى حاصل نمىشود.
.۵ صبورى
مسائل اجتماعى، برآیند عوامل بسیارى است که همگى در طول زمان شکل مىگیرند. اگر کسى پندارد که با امر و نهى او همه چیز به سرعت درست مىشود، خود را فریفته و ماهیت جامعه و سازوکار آن و روحیات مردم را نشناخته است. از اینرو آن که در پى تحقق این فریضه است، باید صبورانه و پیگیرانه به کار خود ادامه دهد و اگر نتیجه کارش نیز ظاهر نشد، نومید نگردد؛ که: «شکیبا، پیروزى را از کف ندهد، اگرچه روزگارانى بر او بگذرد. (۱۵۱) » با همین نگاه است که امام به فرزندش فرمان مىدهد تا امر به معروف و نهى از منکر کند و خود را به سختى عادت دهد و در این کار صبورى پیشه کند. (۱۵۲) اساس اثربخشى این فریضه آن است که از حالت اتفاقى و گاه به گاهى بیرون آید و به شکلى مستمر و خستگىناپذیر صورت گیرد، تا آنکه بهتدریج معروف در جایگاه درست خود قرار گیرد و منکر از سطح جامعه ناپدید شود.
اگر همچنان در سخنان امام و سیره عملى ایشان به کاوش ادامه دهیم، آداب بسیار دیگرى را خواهیم یافت، مانند اخلاص در عمل که همهجا و بهویژه در اینجا کارساز و حیاتى است . داستان مبارزه امامعلیه السلام با آن پهلوان عرب، یعنى عمرو بن عبدود و اخلاص ایشان در آن جنگ، زبانزد بسیارى از بزرگان است. (۱۵۳)
۱۲۵) احیاء العلوم، ج۲، ص .۲۰۱
۱۲۶) کیمیاى سعادت، ج۱، ص .۴۱۹
۱۲۷) ثواب الاعمال و عقابالاعمال، ص .۵۹۶
۱۲۸) علل الشرایع، ص .۵۲۲
۱۲۹) تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۶۶، مسئله .۴
۱۳۰) همان.
۱۳۱) در ترجمه دکتر شهیدى «نهایى» آمده است که غلط چاپى است.
۱۳۲) نهجالبلاغه، نامه ۵۳ (ترجمه شهیدى، ص۳۳۳).
۱۳۳) ر.ک:نگارنده، «پنج آموزه اخلاقى در شرح چهل حدیث» مجله علوم حدیث، ش ۱۴، زمستان ۷۸، ص .۱۵۵
۱۳۴) سوره یوسف، آیه .۵۳
۱۳۵) قاضى فراء، الاحکام السلطانیه، ص .۲۹۵
۱۳۶) فروع کافى، ج۷، ص .۱۸۸
۱۳۷) سوره نور، آیه .۱۹
۱۳۸) کیمیاى سعادت، ج۱، ص .۵۰۷
۱۳۹) همان.
۱۴۰) نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۰ (ترجمه شهیدى).
۱۴۱) همان، نامه ۵۳ (ترجمه شهیدى، ص ۳۲۷).
۱۴۲) تصنیف غررالحکم، ص .۴۲۱
۱۴۳) سوره طه، آیه .۴۴
۱۴۴) سوره انعام، آیه .۱۰۸
۱۴۵) سوره مؤمنون، آیه .۳
۱۴۶) سوره فرقان، آیه .۶۳
۱۴۷) نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۶ (ترجمه شهیدى).
۱۴۸) سوره شعراء، آیه .۲۱۶
۱۴۹) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص .۱۸۶
۱۵۰) تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، ج۱۶، ص .۱۶۵
۱۵۱) نهجالبلاغه، حکمت ۱۵۳ (ترجمه شهیدى).
۱۵۲) ر.ک.به: نهجالبلاغه، نامه .۳۱
۱۵۳) براى مثال ر.ک: جلالالدین محمد بلخى، مثنوى، داستان «خدو انداختن خصم در روى امیرالمؤمنین على و انداختن امیرالمؤمنین على شمشیر از دست» و کیمیاى سعادت، ج۱، ص .۵۱۷